سفارش تبلیغ
صبا ویژن


مطالب گذشته - شمیم گل نرگس



درباره نویسنده
مطالب گذشته - شمیم گل نرگس
یه سرباز گمنام
مولای من ! برایم دشوار است در فراقت قلم در دست گیـرم و با این همه حقارت توصیفت کنم و در مدحت صفحه ای بنگارم گستاخیست ! امـا هر که هستم هر چه هستم تو را دوست دارم و به تو وابستـه ام کلمات تاب و توان توصیفت را ندارند مهدی من ! نام زیبایت را بر صفحه صفحه ی دل کوچکم حک کرده ام و هرگز نمی گذارم گرد و غبار دوریت آن را کهنـه سازد محبوب من ! خودت را از خودت خواستن شیرینی مناجات من است یاری ام کن ! بـه امیـد یک نگـاه ! دوست داشتن « او » حکایتی است که سخت است گفتنش ... سخت است نوشتنش ...
آی دی نویسنده
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
مطالب گذشته
بهار 1387
تابستان 1386
پاییز 1385
تابستان 1385


لینک دوستان
گل نرگس...مهدی فاطمه
تبادل لینک وافزایش بازدید
راز و نیاز با خدا
بازی بزرگان
انتظار منتظر
امام مهدی (عج)
خلوت عشاق دل افروختـه
موعود
به سوی ظهور ......
*** یَا فَاطِمَةَ الزَّهرَاءِ «س» ***
پایگاه امام زمان ارواحنافداه
مرکز اطلاع رسانی حضرت مهدی (عج)
نفوذ یهود
.:: لینکستان ::.
رسول اعظم (ص) پیامبر مهربانی
سایت بین المللی قدس
خبر گزاری شبستان
وبلاگ فارسی
لیست وبلاگ ها
قالب وبلاگ
اخبار ایران
اخبار فاوا
تفریحات اینترنتی
تالارهای گفتگو
خرید اینترنتی
طراحی وب

عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
مطالب گذشته - شمیم گل نرگس

آمار بازدید
بازدید کل :55901
بازدید امروز : 5
 RSS 

جایگاه آخرالزمان شناسی در قرآن

در قرآن آیات زیادی وجود دارند که به آخرالزمان و ظهور پرداخته‌اند. این آیات به دلیل پرداختن به ظهور امام زمان عج اصطلاحا آیات‌المهدی عج ‌نامیده می‌شوند. تعداد این آیات به قدری است که می‌توان ظهور را یک موضوع بسیار مهم از نظر قرآن دانست. به گفته صاحب نظران تعداد آیاتی در قرآن که به موضوعات فقهی پرداخته‌اند و اصطلاحا آیات‌الاحکام نامیده می‌شوند پانصد عدد است. با اندکی تفحص درمی‌یابیم که اگر تعداد آیات‌المهدی عج از تعداد آیات‌الاحکام بیشتر نباشد مسلما کمتر نیست. برخی از این آیات صریحا با آخرالزمان و ظهور ارتباط دارند و آیات‌المهدی عج بودن برخی دیگر با حدیث ذیل آن آیات مشخص می‌گردد.

موضوع ظهور به قدری مورد توجه است که خداوند در قرآن پس از ذکر فتنه‌های آخرالزمان انسان‌ها را به تفقه در آن ماجراها دعوت می‌کند، آنجا که می‌فرماید:

 

قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلی أَنْ یَبْعَثَ عَلَیْکُمْ عَذابًا مِنْ فَوْقِکُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِکُمْ أَوْ یَلْبِسَکُمْ شِیَعًا وَ یُذیقَ بَعْضَکُمْ بَأْسَ بَعْضٍ انْظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ اْلآیاتِ لَعَلَّهُمْ یَفْقَهُونَ

 بگو: «او قادر است که از بالا یا از زیر پای شما، عذابی بر شما بفرستد؛ یا بصورت دسته‏های پراکنده شما را با هم بیامیزد؛ و طعم جنگ (و اختلاف) را به هر یک از شما بوسیله دیگری بچشاند.» ببین چگونه آیات (ماجراهی بسیار عظیم و عجیب) را (برای آنها) بازگو می‏کنیم! شاید بفهمند (و بازگردند)!

                                                                                                                                                                       انعام ۶۵

امام باقر ع در مورد آیه ۹۳سوره نمل  

وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلّهِ سَیُریکُمْ آیاتِهِ فَتَعْرِفُونَها وَ ما رَبُّکَ بِغافِلٍ عَمّا تَعْمَلُونَ   

بگو: «حمد و ستایش مخصوص ذات خداست؛ بزودی آیاتش را به شما نشان می‏دهد تا آن را بشناسید؛ و پروردگار تو از آنچه انجام می‏دهید غافل نیست!)

می‌فرمایند :

وسیریکم فی آخر الزمان آیات، منها دابة فی الارض ، والدجال ونزول عیسى بن مریم علیه السلام

 

و به زودی در آخر الزمان آیاتی را می‌بینید ؛ از آنها دابه در زمین و دجال و آمدن عیسی بن مریم(ع) و طلوع خورشید از مغرب است.

                                                                                                                                                  القمی  ج۱  ص ۱۹۸

                                                                                                             معجم احادیث امام مهدی عج حدیث شماره ۱۷۵۳

 

اگر ما با چشمی ظهور بین به قرآن بنگریم درمی‌یابیم که خداوند بسیار به آخرالزمان و ظهور بها می‌دهد. بنابراین چه خوب است که ما نیز برای تبیین آخرالزمان از قرآن استفاده کنیم.



نویسنده : یه سرباز گمنام » ساعت 5:3 عصر روز دوشنبه 85 شهریور 20


رجــعت : دســتور دین

   ٲشهد ٲنّی بکم موٴمن وبإیابکم موقن ٬ بشرآئع دینی و خواتیم عملی ٬ و قلبی لقلبکم سلم و ٲمری لاٴمرکم متّبع ٬ و نصرتی لکم معدّة حتّی یاٴذن الله لکم ... [1]

   شهادت می دهم که ایمان به ولایت و یقین به رجعت شما دارم ٬ طبق دستورات دینم و سرانجام عملم ٬ قلبم با قلب شما در صلح و هماهنگی است ٬ کارهایم تابع فرمان شما و نیروهایم آماده نصرت و یاری شما است تا اینکه خداوند به شما اجازه رجعت و قیام دهد .

  نکته ها :

1-   این بخشی از زیارت اربعین امام حسین (ع) است که امام صادق (ع) به صفوان جمال دستور داد آن حضرت را زیارت کند . شبیه این جملات در زیارت نامه های مطلقه و مخصوصه ی آن حضرت نیز فراوان آمده است . [2]

2-   " ٬ بشرآئع دینی و خواتیم عملی " این قسمت از زیارت نامه قابل توجه است ؛ زیرا به امام (ع) عرضه می دارد که من یقین به رجعت شما دارم و این دستور دینم و سرانجام عملم است .

    شاید مراد این باشد : رجعت شما را از دستورات دینی دانسته و بر اساس آن یقین دارم . و رجعت خودم در محضر شما پاداش و پایان اعمال خودم است که در دنیا و حیات اول در راه استقرار حکومت شما تلاش کردم ولی موفق نشدم . پس در زمان رجعت نتیجه اعمال و تلاش خودم را می بینم .



[1] - مفاتیح الجنان ٬ زیارت اربعین

[2] - مفاتیح الجنان ٬ زیارت امام حسین (ع) – الشیعه و الرﺟﻌﺔ ج2 ص 223 و 227 و ...




نویسنده : یه سرباز گمنام » ساعت 5:1 عصر روز دوشنبه 85 شهریور 20


 



نویسنده : یه سرباز گمنام » ساعت 10:58 صبح روز شنبه 85 شهریور 18


روایاتی در باب انتظار فرج

- رسول اکرم صلى الله علیه و آله می‌فرماید:

«طوبى للصابرین فى غیبته، طوبى للمقیمین على محبته» ؛ "ینابیع المودة، ج 3، ص 101"

خوشا به حال صبر کنندگان در ایام غیبتش، خوشا به حال پایداران بر دوستى و محبتش.

- امیرالمؤمنین علیه السلام می‌فرماید:

«انتظروا الفرج ولاتیأسوا من روح الله، فان احب الاعمال الى الله عزوجل انتظار الفرج ... والمنتظر للفرج کالمتشحط بدمه فى سبیل الله» ؛ "بحارالانوار، ج 52، ص 123"

انتظار فرج بکشید و از رحمت خدا ناامید نگردید، زیرا محبوب‌ترین اعمال نزد خداى عزوجل، انتظار فرج است. و همانا منتظران فرج مانند شهیدانى هستند که در راه خدا، در خون خود میغلتند.

- امام حسین علیه السلام می‌فرماید:

«... اما ان الصابر فى غیبته على الاذى والتکذیب، بمنزلة المجاهد بالسیف بین یدى رسول الله صلى الله علیه و آله»؛ "اعلام الورى، ص 384"

... به تحقیق که صبرکنندگان در غیبتش بر اذیت‌ها و تکذیب‌ها، مانند مجاهدان با شمشیر در سپاه پیامبر (صلى الله علیه و آله) هستند.

- امام زین العابدین علیه السلام می‌فرماید:

«من ثبت على ولایتنا فى غیبة قائمنا، اعطاه الله أجر الف شهید مثل شهداء بدر و احد»؛ "کشف الغمه، ج 3، ص 312"

هر که در دوران غیبت قائم ما، بر ولایت ما ثابت قدم باشد، خداوند پاداش هزار شهید مانند شهداى بدر و احد را به او عطا میفرماید.

- امام صادق علیه السلام می‌فرماید:

«المنتظر للثانى عشر کالشاهر سیفه بین یدى رسول الله صلى الله علیه و آله یذب عنه»؛ "غیبت نعمانى، ص 41"

کسى که منتظر امام دوازدهم است مانند کسى است که در کنار رسول خدا (صلى الله علیه و آله) و براى دفاع از آن حضرت شمشیر میزند.

- امام موسى کاظم علیه السلام می‌فرماید:

«طوبى لشیعتنا المتمسکین بحبّنا فى غیبة قائمنا، الثابتین على موالاتنا والبراءة من اعدائنا، اولئک منّا و نحن منهم، و قد رضوا بنا ائمة و رضینا بهم شیعة، طوبى لهم ثم طوبى لهم، هم والله معنا فى درجتنا یوم القیامة»؛ "الزام الناصب، ص 68"

خوشا به حال شیعیان ما که در غیبت قائم ما بر محبت و ولایت ما و بیزارى از دشمنان ما پایدار ماندند، آنها از ما و ما از آنهائیم. و همانا آنان امامت ما را پذیرفتند، ما هم آنها را به عنوان شیعیان خود پذیرفتیم. خوشا به حال آنها و باز هم خوشا به حال آنها، آنها به خدا قسم در درجه ما و در کنار ما در روز قیامت‌اند.

- امام رضا علیه السلام می‌فرماید:

«ما أحسن الصبر و انتظار الفرج» ؛ "منتخب الاثر، ص 496"

چه نیکوست صبر کردن و انتظار فرج کشیدن.

- امام جواد علیه السلام می‌فرماید:

«افضل اعمال شیعتنا انتظار الفرج»؛ "غیبت نعمانى، ص 180"

برترین اعمال شیعیانمان، انتظار فرج است.

- امام هادى علیه السلام می‌فرماید:

«لولا من یبقى بعد غیبة قائمکم من العلماء الداعین الیه، والدّالین علیه، والذّابین عن دینه بحُجج الله، والمنقذین للضعفاء من عبادالله من شباک ابلیس و مردته، لما بقى احد الا ارتد عن دین الله. ولکنهم یمسکون ازمة قلوب ضعفاء الشیعة کما یمسک صاحب السفینة سکانها، اولئک هم الافضلون عندالله عزوجل»؛ "بحارالانوار، ج 51، ص 156"

اگر نه این بود که پس از غیبت قائم آل محمد، برخى از علما وجود دارند که به سوى او دعوت مى کنند و مردم را به حضرتش سوق مى دهند و از دینش با استدلال‌هاى الهى حمایت میکنند و ضعیفان از بندگان خدا را از افتادن در دام ابلیس و یارانش، رهایى مىبخشند، پس به تحقیق هیچ کس نمى ماند جز این که از دین خدا برمیگشت. ولى آن عالمان زمان قلوب ضعفاى شیعه را مى گیرند همانگونه که ناخداى کشتى، سکّان و فرمان کشتى را میگیرد و پس آنها نزد خداى عزوجل از همه برترند.



نویسنده : یه سرباز گمنام » ساعت 10:55 صبح روز شنبه 85 شهریور 18




نویسنده : یه سرباز گمنام » ساعت 10:54 صبح روز شنبه 85 شهریور 18


آن سیه چرده که شیرینی عالم با اوست

چشم میگون لب خندان دل خرم با اوست

گر چه شیرین دهنان پادشهانند ولی

او سلیمان زمان است که خاتم با اوست

روی خوب است و کمال هنر و دامن پاک

لاجرم همت پاکان دو عالم با اوست

خال مشکین که بدان عارض گندمگون است

سر آن دانه که شد رهزن آدم با اوست

دلبرم عزم سفر کرد خدا را یاران

چه کنم با دل مجروح که مرهم با اوست

با که این نکته توان گفت که آن سنگین دل

کشت ما را و دم عیسی مریم با اوست

حافظ از معتقدان است گرامی دارش

زان که بخشایش بس روح مکرم با اوس



نویسنده : یه سرباز گمنام » ساعت 10:53 صبح روز شنبه 85 شهریور 18


 از بیانات امام خمینی (رحمه الله علیه) ، مورخ 7/4/59 :"و ما باید در این طور روزها (نیمة شعبان) و در این طور ایام الله توجه کنیم که خودمان را مهیا کنیم از برای آمدن آن حضرت ، من نمی توانم اسم رهبر روی ایشان بگذارم ، بزرگتر از این است ؛ نمی توانم بگویم که شخص اول است ، از برای اینکه دومی در کار نیست ؛ ایشان را نمی توانیم ما با هیچ تعبیری تعبیر کنیم ؛ الا همین که مهدی موعود است ؛ آنی است که خدا ذخیره کرده است برای بشر و ما باید خودمان را مهیا کنیم از برای اینکه اگر چنانچه موفق شدیم ان شاءالله به زیارت ایشان ، طوری باشد که رو سفید باشیم پیش ایشان .

راستی آیا هیچ اندیشیده ایم منظور از مهیا شدن چیست ؟!



نویسنده : یه سرباز گمنام » ساعت 12:6 عصر روز جمعه 85 شهریور 17


بین کسانى که به راستى، حقیقتى را باور دارند و آنان که مدعى باور داشتن چیزى هستند تفاوت از زمین تا آسمان است. مانند تفاوت عشق تا شعار.
 عشق آسمانى است و عشق ورزیدن کار اهالى آسمان!
 شعار زمینى است و شعار دادن حرفه زمینى‏ها!
  منتظران واقعى به امامشان عشق مى‏ورزند.
 مدعیان انتظار، تنها شعار مى‏دهند. 
   منتظران واقعى در پى اصلاح وضعیت موجودند.
 مدعیان انتظار، هر نوع اصلاحى را محکوم مى‏کنند.
   منتظران واقعى تلاش مى‏کنند تا موانع ظهور را بشناسند و آنها را برطرف کنند.
 مدعیان انتظار، منتظر مى‏مانند تا امام غایبى بیاید و امور را به صلاح آورد.
   منتظران واقعى انتظار را تکلیف و رسالت مى‏داند.
 مدعیان انتظار براى رفع تکلیف منتظرند.
 منتظران واقعى، بانشاطند و امیدوارانه به آینده مى‏نگرند.
 مدعیان انتظار، مأیوس‏اند و دل‏خسته.
  منتظران واقعى، زندگى فردى و اجتماعى خود را براساس آنچه در انتظار اویند سامان مى‏دهند.
 مدعیان انتظار، نه در زندگى فردى نه در زندگى اجتماعى خود هیچ تأثیرى از آنچه انتظارش را مى‏کشند، نمى‏پذیرند. 
  منتظران واقعى، براى استقرار عدالت تلاش مى‏کنند.
 مدعیان انتظار، استقرار عدالت را موکول به ظهور منجى غیبى مى‏دانند.
  منتظران واقعى، در مقابل ظلم و فساد ایستادگى و مبارزه مى‏کنند.
 مدعیان انتظار، با عوامل فساد و ظلم تنها در دل مخالفت مى‏کنند نه در عمل.
  منتظران واقعى تلاش مى‏کنند تا حکومتهاى باطل را براندازند و خود زمینه‏ساز حکومت عدل و ایمان گردند.
 مدعیان انتظار، اساساً هیچ حکومتى در زمان غیبت را حکومت حق نمى‏دانند و معتقدند باید منتظر شد تا خود امام بیاید و حکومت کند.
  منتظران واقعى، امر به معروف و نهى از منکر مى‏کنند که سنت همه صالحان عالم است.
 مدعیان انتظار، نسبت به دیگران بى‏تفاوتند.
  منتظران واقعى، نگران سرنوشت خود و جامعه هستند.
 مدعیان انتظار، به سرنوشت خود و جامعه نمى‏اندیشند و اقدام جدى‏اى در عرصه‏هاى اجتماعى و اصلاحى نمى‏کنند.
 منتظران واقعى، در برابر آزارها و تکذیبها مقاومت مى‏کنند.
 مدعیان انتظار، آنقدر محافظه‏کارند که مورد آزار و تکذیب قرار نمى‏گیرند.
 عشق آسمانى است و عشق ورزیدن کار اهالى آسمان!
 شعار زمینى است و شعار دادن حرفه زمینى‏ها!
 منتظران واقعى، بانشاطند و امیدوارانه به آینده مى‏نگرند.
 مدعیان انتظار، مأیوس‏اند و دل‏خسته.
 مدعیان انتظار، نسبت به دیگران بى‏تفاوتند.
 منتظران واقعى، نگران سرنوشت خود و جامعه هستند.


نویسنده : یه سرباز گمنام » ساعت 12:3 عصر روز جمعه 85 شهریور 17


شیعه بودن مسئولیتی ایجاد می کند ؛ اخصّ از انسان بودن و متفکر بودن و مسلمان بودن!

که خاک شیعه ، مسئولیت خیز است . ...

. علی (علیه السلام) در برابرمان ایستاده است ؛ اگر بشناسیمش که همة مصالح خویش و سرنوشت خود و خانواده و فامیل و گروهش را فدای "حقّ" و "ناس" می کند و لحظه ای میدان جهاد و مبارزه را خالی نمی گذارد و با این همه در برابر مسئولیت عظیمی که بر دوش دارد چنان مضطرب و وحشت زده است که اضطراب و وحشتش را به دوستدار و آشنای خویش نیز منتقل می کند بار مسئولیت بر دوشمان می افتد .

پیامبر (صلی الله علیه و آله) پیش رویمان ایستاده است و به دختر عزیز دردانه اش می گوید : فاطمه! کار کن که من برای تو هیچ کاری نمی توانم کرد شناختش از مسئولیت سرشارمان می کند .

به جای شناختن پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) و گوش سپردن به سخنان او و به جای شناختن علی (علیه السلام) و زندگیش و خواندن و فهم نهج البلاغه اش ، حُبّشان را بگیر و شناختن را رها کن !

چرا که حُبّ علیِ (علیه السلام) ناشناخته ، ایجاد مسئولیت نمی کند !

علیِ (علیه السلام) مجهول ، مانند بتی است که می پرستیمش ، بی آنکه میان ما و او ، هیچ ارتباطی وجود داشته باشد .

بی "شناختن" ، علی (علیه السلام) چون دیگران است و میان او و محبان بی معرفتش هیچگونه تحمیل و امر و نهی و مسئولیتی ایجاد نمی شود .

... فقط نشناسش که شناختش مسئولیت آور است !

و به همین دلیل است که امروز پس از قرنها علی (علیه السلام) را باید از زبان "سلیمان کتانی" و "جرج جرداق" طبیبان مسیحی- بشناسیم و نهج البلاغه را با تصحیح و پاورقی و چاپ "شیخ محمدعبده" ، مفتی اعظم مصر ببینیم .

که محبّان علی (علیه السلام) نه تنها به شناخت و فهم نهج البلاغه و علی (علیه السلام) نیازی ندارند ؛ بلکه از روبرو شدن با این دو ، می هراسند .

 برگرفته از کتاب "مسئولیت شیعه بودن" نوشته "دکتر علی شریعتی"



نویسنده : یه سرباز گمنام » ساعت 11:53 صبح روز جمعه 85 شهریور 17


حکیمه خاتون، دختر امام محمّد تقى(علیه السلام) و عمّه امام حسن عسکرى(علیه السلام)مى فرماید: ابا محمّد، حسن بن على(علیهما السلام) شخصى را نزد من فرستاد و پیغام داد:

«عمّه جان! امشب براى افطار نزد ما بیا که شب نیمه شعبان است، خداوند ـ تبارک و تعالى ـ امشب حجّت خود را که حجّت او در روى زمین است، آشکار مى سازد.»

من خدمت آن حضرت شرفیاب شدم، عرض کردم: مادر او کیست؟  فرمود: نرجس.

عرض کردم: فدایت گردم; قسم به خدا! من اثرى از حاملگى در او نمى بینم.

فرمود: بدان! حقیقت همین است که من به تو مى گویم.

پس از این گفت و گو وارد اندرون خانه حضرت شده سلام کردم و نشستم. نرجس خاتون کفش مرا درآورده و فرمود: بانوى من! حالتان چطور است؟

عرض کردم: بانوى من و خاندان من، تو هستى.

فرمود: این چه حرفى است که مى زنید]من کجا و این مقام بزرگ؟

عرض کردم: دخترم! خداوند ـ تبارک و تعالى ـ امشب پسرى به تو عطا خواهد نمود که سروَر دنیا و آخرت است.

آنگاه او در حالى که آثار حجب و حیا در او نمایان بود، آرام نشست. پس از آن که نماز عشا را خواندم و افطار کردم، به بستر رفته و خوابیدم. نیمه شب براى اداى نماز شب برخاستم. وقتى نمازم به پایان رسید، نرجس خاتون خوابیده بود و هیچ اثرى از زایمان در او دیده نمى شد. مشغول تعقیبات نماز شدم. دوباره خوابیدم; ناگهان با هراس از خواب پریدم، دیدم نرجس خاتون آرمیده وخواب است.

در این هنگام، به وعده امام شک کردم. ناگاه امام(علیه السلام) از اتاق خویش با صداى بلند فرمود:«عمّه جان! عجله نکن نزدیک است.»

شروع به قرائت سوره«الم سجده» و «یس» نمودم. هنگام قرائت من، نرجس خاتون با هراس از خواب پرید. به طرف او رفتم و گفتم: اسم اللّه علیکِ، آیا چیزى احساس مى کنى؟»

فرمود:«آرى، عمّه جان!».

عرض کردم: برخود مسلّط باش و دل قوى دار، این همان است که به تو گفتم.

آنگاه دوباره به خواب رفتم در حالى که او کاملاً براى زایمان آماده شده بود. دیگر چیزى نفهمیدم تا این که حضور مولایم حضرت حجت(علیه السلام) را احساس کردم. بیدار شدم، روانداز را کنار زدم دیدم در سجده است. او را در آغوش کشیدم. بسیار پاکیزه بود.

در این هنگام ابامحمّد، حسن بن على(علیهما السلام) با صداى بلند فرمود: «عمّه جان! فرزندم را بیاور».

او را به نزد حضرت(علیه السلام) بردم، آن بزرگوار کودک را روى یک دست خود گذاشت و دست دیگر را بر پشت او نهاد و پاهایش را به سینه چسبانید. آنگاه زبان مبارک را در دهان آن طفل چرخاند و دست بر چشمها و گوشها و مفاصل او کشید و فرمود: «پسرم سخن بگو.»

آن مولد مسعود فرمود: «اشهد أن لا إله إلاّ اللّه وحده لاشریک له، و أشهد أنَّ محمّداً رسول اللّه(صلى الله علیه وآله وسلم)»

آنگاه بر على امیرالمؤمنین(علیه السلام) و یک یک ائمّه معصومین(علیهم السلام) درود فرستاد تا رسید به پدر بزرگوار خود، چشم باز کرد و بر آن حضرت سلام نمود.

امام حسن عسکرى(علیه السلام) فرمود:«عمّه جان! او را به نزد مادرش ببر تا بر او نیز سلام کند».

او را گرفتم و به نزد مادرش بردم; بر مادر خود نیز سلام نمود، پس او را به اتاق امام(علیه السلام) بازگرداندم.

حضرت(علیه السلام) فرمود: «عمّه جان! روز هفتم نیز نزد ما بیا».

بامدادان که خورشید دمید به اتاق امام(علیه السلام) بازگشتم تا با ایشان خداحافظى کنم. وقتى روپوش از گهواره آن مولود مسعود را کنار زدم او را نیافتم. به حضرت عرض کردم: فدایت شوم! سروَرم چه شد؟

فرمود: او را به همان کسى که مادر موسى(علیه السلام) فرزندش را سپرد، سپردم.

روز هفتم به خدمت حضرت(علیه السلام) شرفیاب شدم. سلام کردم و در محضرش نشستم. فرمود: «فرزندم را نزد من بیاور!»

سروَرم را در قنداقه اى نزد حضرت(علیه السلام)آوردم، و آن بزرگوار مجدّداً مانند بار اوّل زبان در دهان او چرخاند; گویى که به او شیر یا عسل مى خورانید. آنگاه فرمود:«پسرم! سخن بگو»

فرمود:«أشهد أن لا إله إلاّ اللّه» و حضرت پیامبر محمّد مصطفى(صلى الله علیه وآله وسلم)را درود و ثنا گفت، و بر على امیرالمؤمنین(علیه السلام) و یک یک ائمّه(علیهم السلام)درود فرستاد تا به پدر بزرگوار خود رسید، آنگاه این آیه را تلاوت نمود:

(بسم اللّه الرحمن الرحیم* وَنُریدُ اَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی اْلاَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ اَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوارِثیِنَ* وَ نُمَکِّنَ لَهُمْ فِى الاَْرْضِ وَنُرِیَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما کَانُوا یَحْذَرُونَ

«و خواستیم بر کسانى که در آن سرزمین فرو دست شده بودند منّت نهیم و آنان را پیشوایان ]مردم [گردانیم، و ایشان را وارث ]زمین [کنیم* و در زمین قدرتشان دهیم و ]از طرفى[ به فرعون و هامان و لشکریانشان آنچه را که از جانب آنان بیمناک بودند، بنمایانیم».

موسى بن محمّد ـ که راوى این حدیث شریف است ـ مى گوید: این حدیث را از عقبه، خادم امام حسن عسکرى(علیه السلام) نیز پرسیدم، او گفته حکیمه(علیها السلام) را تصدیق کرد.


 داستانهائى از امام زماناز کتاب بحار الانوارحسن ارشاد

نویسنده : یه سرباز گمنام » ساعت 11:49 صبح روز جمعه 85 شهریور 17


   1   2   3   4   5      >